درگذشت ایران درودی به نام او تلالو بیشتری خواهد بخشید. او نقاش-هنرمندی بود که زندگیاش را وقف کارش کرد و بیتردید در سپهر زنان نقاش ایرانی جایگاهی ويژه خواهد داشت؛ چرا که جدا از نقاشیهایش که رنگ و نور و هنر را به مخاطبانش هدیه میداد، دیدگاههای او در زمینههای گوناگون هنری و فرهنگی و حتی زندگی هنرمندانهاش برای تمامی افرادی که آثار و گفتههایش را دنبال میکردند، سرمشقی بود. در واقع او در دورههای مختلف زندگی خود نمادی از شجاعت و جسارت زنان ایرانی به شمار میرفت و از این منظر، زنان و دختران جوان از او و آموزهها و گفتههایش، سرسختی و سماجتی که در رسیدن به اهداف داشت را میآموزند. او نماد یک زن مقاوم و البته موفق بود؛ زنی که بهرغم سختیها و مصیبتهایی که کشید، توانست پلههای ترقی در زندگی را یک به یک طی کند و به جایگاهی برسد که تقریبا آرزوی هر فردی، فارغ از جنسیت مردانه یا زنانه است.
به چاپ سیویکم رسیدن کتاب خاطرات او با عنوان «در فاصله دو نقطه»، نمونهای از اقبالی است که عموم مردم به او و آثار و گفتههایش داشتند و دارند.
زندگی سرسختانه اما رضایتبخش
ایران درودی چه در زندگینامه نسبتا بلندش و چه در گفتوگوهایی که این سو و آن سو انجام داد، بهخصوص گفتوگوی پنج ساعت و نیمه با سایت آرته، زندگی سراسر سختی اما دلپذیر و شیرین خود را توصیف کرده است. در تمامی این گفتوگوها، سخنانش الهامبخش و سرشار از عاطفه و احساس هنریاند و از این منظر میتوان این وجه از شخصیت او را هم برجسته دانست که جدا از نقاشی و هنرهای تجسمی و تابلوهایی که نقش زد، از قابلیت و استعداد انتقال حس هنری خود در قالب کلمات هم به زیباترین وجهی بهره برده بود.
از این نظر، کتاب او را نمیتوان یک زندگینامه در معنای استاندارد آن به شمار آورد؛ بلکه اثری است که او در آن، با بیان دلهرهها و هراسها و نیز شادیها و شیرینیهایش به زیبایی توانسته است هر لحظه هرچند کوچک از زندگی خود را برای مخاطب تصویرسازی کند. توصیف او از دیدار با ژانکوکتو یا آلبرکامو (چه در کتاب و چه در گفتوگوی بلند آرته) یا ارتباطات فرهنگی و هنریاش با برخی از شاعران سرآمد روزگار خود چون شاملو و اخوان، از هوشمندی و پیگیریها و تاثیر هنرش بر این افراد خبر میدهد. او شاعری چون شاملو را وامیداشت برای تابلوهایش نامی انتخاب کند و حتی شعری برایش بسراید. وقتی از دیدار با کامو مینویسد هم توصیفش بسیار هوشمندانه و تاثیرگذار است؛ آنجا که میگوید آلبرکامو برایش گفت که مدتی در اصفهان بوده و با او اندکی به زبان فارسی هم سخن گفته است.
نکته جالب توجه اینکه این کلمات و نحوه و لحن بیان او، چه در گفتار و چه در نوشتار، در مخاطبان امروزی که به دنبال چنین حسهاییاند، خوشایند و دلپسند به نظر میرسد؛ به همین دلیل اگر به بخش مرور کتاب «در فاصله دو نقطه» در «گود ریدز» (Goodreads) سری بزنید، حجم زیادی از مرورهای بسیار خواندنی (نزدیک به ۷۰ مرور) را میبینید که خوانندگان کتاب پس از مطالعه کتاب انعکاس دادند؛ مرورهایی که برخی بسیار حرفهای و دقیق نوشته شده و ۹۵ درصد مثبت و شاید کمتر از پنج درصد آنها انتقادی و منفیاند.
کتاب «در فاصله دو نقطه» به نوعی حدیث نفس ایران درودی با زبانی است که اعتماد به نفس و خطرپذیری در تمامی مقاطع زندگی از آن میبارد. از زندگی او در کودکی که همراه پدربازرگانش زیر پرچم آلمان هیتلری روزگار میگذراند تا وقتی که پدرش ترجیح داد به ایران بازگردد و سپس برای تحصیل به فرانسه رفت و در بازگشت، در زمره کسانی قرار گرفت که بسیار جریانآفرین شد؛ چه در ساخت برنامه موفق تلویزیونی و چه در برپایی نمایشگاههای مختلف و حتی تدریس در دانشگاه؛ اما خود ذکر کرده است که به دلیل برخی برخوردها، در همان سالهای میانی دهه ۵۰، به اروپا کوچ کرده که حضوری جهانی برایش به ارمغان آورده است که از جمله آنها میتوان به برپایی نمایشگاه در حداقل ۲۰ کشور مهم و حضور در رسانههای معتبر اشاره کرد.
نقاشان زن و گفتمان هنری دهه ۴۰ و ۵۰
از سوی دیگر، ایران درودی برخاسته از نسل و دورهای است که باید آن را دوره شکوه هنر ایرانی در تمامی حوزهها نام نهاد. اگر به فهرست هنرمندان و همنسلان او نظری بیفکنید، در شعر، فروغ فرخزاد، در همان هنر نقاشی، چهرههایی چون منصوره حسینی، معصومه سیحون، منیر شاهرودی (فرمانفرماییان)، لیلی متین دفتری و… را میبینید که به همراه نسلی از هنرمندان شاخص در سایر حوزهها چون بیضایی، کیارستمی، مهرجویی، نادری و گلستان و… هرکدام در حیطه کاری خود یلی شدند. این جنبش هنری البته به مدد حمایتها و بسترسازیهای شهبانو فرح پهلوی و جریان منتسب به او، نیاز مهم جامعه به یک تحول هنری و فرهنگی و حضور نخبگان فرهنگی رخ میداد.
چه بر سر موزه درودی میآید؟
ایران درودی در چند سال آخر زندگی خود، بر ساخت موزهای اختصاصی برای آثارش متمرکز شده بود. او پس از سالها زندگی در فرانسه، برای شرکت در بزرگداشتی که برایش برگزار شد، به ایران بازگشت و دلبستگی به ایران شوق ماندن را در او برانگیخت و سبب شد تا عزم خود را برای برپایی موزهای از آثارش جزم کند. چنانچه همشهری در یکی از آخرین گفتوگوهای مطبوعاتیاش درباره او نقل کرده است: «پس از نیم قرن زندگی در پاریس به ایران بازگشت تا با ساخت موزهای در ایران، تابلوهای نقاشیاش را به هموطنانش هدیه کند.»
Read More
This section contains relevant reference points, placed in (Inner related node field)
این موزه در دوره شهرداری محمدباقر قالیباف برای آثار او در نظر گرفته شد. چنان که خبرگزاری تسنیم در انتقاد از اختصاص زمینی به او در منطقه ۶ شهرداری تهران نوشت: «اسفند ۱۳۹۴ شهردارى تهران -فارغ از اولویتهای فرهنگی اجتماعی کلانشهر تهران- قطعهزمینى واقع در خیابان سید جمالالدین اسدآبادى (یوسفآباد سابق) را جهت بهرهبردارى موزه آثار نقاشی «ایران درودی» در نظر گرفت. شوراى اسلامی شهر تهران نیز در اقدامی قابلتامل در خرداد ۱۳۹۷، بهرهبردارى از زمین مذکور را پس از دو سال و چهار ماه با اکثریت آرا تصویب کرد.»
در این گزارش خبری، به شورای شهر وقت اعتراض شد که چرا «چنین امکانی را در اختیار فردی قرار دادند که به زعم این رسانه، دوست دوران کودکی فرح دیبا (پهلوی) بوده و فرح، شخصا برای افتتاح آثار و نمایشگاههایش حضور مییافت». البته این انتقادها راه به جایی نبرد و درنهایت، پیروز حناچی، شهردار وقت تهران، تاییدیه مقام سابق (قالیباف) و مصوبه شورای شهر دوره خود را اجرایی کرد و در مراسمی، اهدای زمین و افتتاح پروژه عمرانی موزه ایران درودی، بهعنوان یکی از نقاشان ایرانی، را همزمان برگزار کردند.
ایران درودی در همان گفتوگوی خود با روزنامه همشهری، اشاره کرده که به همین منظور، منزلش در پاریس را فروخته است تا بتواند هزینه ساخت این موزه را تقبل کند. موزهای که گفته میشود نزدیک به ۲۰۰ قطعه تابلو از آثار او زینتبخش دیوارهایش خواهند شد.
با این حال، انگار خیلی چیزها دستبهدست هم دادند تا پس از پنج سال، هنوز کار ساخت این موزه به سرانجام نرسد. او در این گفتوگو چنین گلایه کرده است: «کار موزه بهکندی پیش میرود و فعلا نوبت کرونا است که کارِ ساخت و راهاندازی موزه را به تاخیر بیندازد.» آنگونه که از شواهد برمیآید، این تاخیر همچنان ادامه خواهد یافت. دلیل اصلی آن هم نبود چهرهای سرسخت و مقاوم و هدفدار به نام خود خانم درودی است که در تمامی این سالها پیگیر کار بود.
در همان ایام (۱۹ شهریور ۱۳۹۷)، او مقابل دوربین برنامه «شوکران» شبکه ۴ تلویزیون ایران نشست و با پیام فضلینژاد یک ساعت گفتوگو کرد و گفت: «خانهام در پاریس را فروختم. خرج ساختمان را میدهم. زمینش را آنها دادند؛ برای ۷۲۰ متر، دو سال و چهار ماه هم مرا معطل کردند. پنج دفعه مرا به بیمارستان کشاندند و همهاش میترسم که نرسم که خودم تابلوهایم را نصب کنم. موزه که افتتاح بشود، میخواهم یک کاربرد تبادل فرهنگی پیدا کند، چون در ایران کسی این تبادل فرهنگی را بلد نیست.»
در همین گفتوگو است که او درباره محل دفن خود، وصیتی عجیب میکند که با کارهای شگفتانگیزی که در دوران حیاتش انجام میداد، همخوانی دارد. او گفت: «آرزو دارم که گورم در موزهام باشد؛ بهصورت یک مجسمه. این وصیت را بهصورت محضری هم تعیین خواهم کرد.» وجه اول سخنان این نقاش نامی که محقق نشد و او توفیقی نیافت که افتتاح موزهاش را شاهد باشد، اما سرانجام وجه دوم وصیت او در چند روز آینده مشخص میشود؛ اینکه آیا این نقاش نامی در موزه در حال ساخت خود به خاک سپرده میشود یا مدفن دیگری برایش در نظر گرفته خواهد شد؟